آدمک ها

و من خسته تراز همیشه از جستجوی خویش آمده ام

آدمک ها

و من خسته تراز همیشه از جستجوی خویش آمده ام

اسم اولین فرشته ی خدا سارا بود!

 

سلام نه

یکی نیست بگوید چه فرقی می کند گیریم که اول نامه ها سلام نمی کردیم باید یک واژۀ دربدری پیدا می شد که با آن آغاز کنیم یا نه؟

نه اینکه اسم خودش را بنویسی اما باز هم نه،با اسم او که آغاز کنی دیگر ادامه دادنش جرأت می خواهد.

بگذار مثل همیشه این کار را طبق سنت انجام دهم و فقط بنویسم سلام؛

اولین سوالم این بود چرا همیشه یک دلیل برای آمدن داریم و هزار بهانه برای نیامدن،یک دلیل از آن تقدیر است و صدهابهانه برای تأخیر.

کافی بود چترت را به کناری بگذاری آنوقت تر نشدن آسان بود.راستی آنها که زیر باران چتر به دست می گیرند تا کی می خواهند از سرنوشت بگریزند؟

دقت کرده ای آدم ها دو دسته اند:یا نامه می دهند یا ادامه.آنها که نامه می دهند مختصری عاشق ترند،آنها نامه می دهند و آن آدمهای مقابل به آزارشان ادامه،مهم نیست اهل تمنا نبودم و نیستم نازنین.

از حق نگذریم چه زود بروم های سئوالی جایشان را به می روم ها امری دادند!

حس می کنم باید اعتراف کرد...

من نگرانم،نگران اتفاقی که هرگز هیچ جا نیفتاده است،شریکم در اندوه کسی که که هیچ وقت به دنیا نیامده تا حالا بخواهد بمیرد،دلم شور پرنده ای را می زند که هیچگاه هجرت نکرد تا بخواهد برگردد،می هراسم از اینکه شاید سارا نباشم،ببین غریبه،شاید براستی من آن گمشده ای که در نغمه هایت موج می زنم نیستم،من با عبور واژه از ذهن نا آشنای یک رهگذر بی اعتنا می شکنم با خیال حرفی که شاید هیچگاه به زبان نیاید ترک بر می دارم،با اضطراب از چیدن شقایقی که شاید هیچ وقت چیده نشود می میرم.

اگرمیم اخر دوستت دارم تا آسمان هفتم امتداد نیابد در ساقه هایش به راحتی می شود اثری از تردید یافت،ریشۀ دوستت دارم باید در تقدس ابر هایی باشد که هنوز به روی هیچ گلبرگی نباریده اند و گونۀ هیچ گل سرخی را به یاد شکوفایی نینداخته اند.

حالا که برایت می نویسم خیال اطلسی های بی قرار ایوان آرزوهایت جمع باشد،پلک نمی زنم،حالا غرق زخمه زدنم به سازی که هر کسی نامی بر آن می گذارد.

من اینگونه ام دختری با سبدی از جنس تجربه،اما دخترک خوب می داند چه کسی را می شود دوست داشت و وای بر روزگاری که سقف اعتماد دخترک را سنگ حادثۀ یک بی وفایی بر سر رویاهای کالش آوار کند.

من تصور می کنم تا وقتی برای قربانی شدن آماده نیستی به زبان آوردن فدایت شوم افزودن دروغی محض به باقی دروغ هایی ست که تا به حال به همدیگر گفته ایم.

برای آنکه اول ببازی و سپس بسازی فرصت نیست،تنها برای شناختن و ساختن اندک فرصتی باقیست.میان فراق و اشتیاق باید یکی را بر گزید.عصر،عصر سیب و فریب،رنگ و نیرنگ،ماه و نگاه،آه و گناه،لذت و حسرت،هجرت و عادت،عابر و مسافر و تفأل و تحمل است.

من تنها مسافری از دیار رسوایی و عابری از کوچه پس کوچه های مه آلود ابهامم و افسوس که ما همه آمدنمان را جار می زنیم و رفتنمان را پنهان میکنیم.

راستی جایی شنیدم اسم اولین فرشتۀ خدا سارا بود!

شاید مفهوم این سطر های آشفته را در نیافته ای.چه باید کرد اگر بخواهی حقیقت را بنویسی نامه سر نوشتی خوش تر از این نخواهد داشت.

خستت نکنم ،حرف از پایان دادن نیست حرف از چگونگی پایان ندادن است!

من دری که با کلید آن تو رو شناختم هرگز نخواهم بست

من همان سارای روزهای اولم،با این تفاوت که بیشتر دوستت دارم نه اینکه خودت نخواهی ،آن وقت هم توی دلم دوستت دارم بی آنکه بدانی.

با غصه تمامش می کنم فقط به خاطر اینکه می دانم هر وقت کلاغ های قصۀ مادر بزرگ به خانه هایشان رسیدند من و تو هم به هم می رسیم.درستست،یعنی هیچوقت یعنی غیر ممکن است،یعنی هرگز...

دوستت دارم بابایی

 

 

مقصر نبودی
عاشقی یاد گرفتنی نیست
هیچ مادری گریه را به کودکش یاد نمی دهد
عاشق که بودی
دستِ کم
تَشَری که با نگاهت می زدی
دل آدم را پاره نمی کرد
مهم نیست
من که برای معامله نیامده ام
اصل مهم این است
که هنوز تمام راه ها به تو ختم می شوند
وتو در جیب هایت تکه هایی از بهشت را پنهان کرده ای
نوشتن
فقط بهانه ای است که با تو باشم
اگر چه
این واژه های نخ نما قابل تو را ندارند...

نظرات 23 + ارسال نظر
پینوکیو جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:46 ق.ظ http://pinochio1384.blogfa.com/

سلام سارا
خوبی
ممنون به من سر می زنی
متنم چطور بود
تونست بخندونتت؟

علی جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:23 ق.ظ

سلام

باز هم دوم شدم. (خیلی عصبی)

آخه پنوکیو تو این پست رو نخوندی الکی برا چی میایی چرند پرند بلغور می کنی. (شوخی بود ها ولی در کل خوبه که به اندازه سر سوزن به نویسنده وبلاگ احترام بذاریم و پستش رو بخونیم و بعد نظر بدیم.)

علی جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:28 ق.ظ

سلام

سلام اسم خداست. (و هر کاری با نام خدا آغاز نشود ابتر است.)

(عزیز دل این پستت از اون پست هایی که من دوست دارم اجازه بده سر فرصت دوباره بخونمش بعد بیام نظر بدم.)

سارا جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:42 ق.ظ http://www.manesargardan.persianblog.com

سلام به سارای مهربونم
تول ممنون که سر زدی
دوم چه جوری هنوز وبلاگمو نخونده تشخیص دادی با نمکم؟
سوم ولی من وبلاگتو خوندم خیلی قشنگ بود
بازم بیا خونه ی ما
بای......

عروسک کوکی جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:08 ق.ظ http://ninijooneman.blogfa.com

وای بر روزگاری که سقف اعتماد دخترک را سنگ حادثۀ یک بی وفایی بر سر رویاهای کالش آوار کند...........این درد منه!همین که نوشتی.....من دارم می رم زیر این آوار........با تمام رویاهایی که فکر می کردم رسیدن و دیگه کال نیستن....حیف که اشتباه کردم.......

اسنیپ کاکتوسی جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:15 ب.ظ http://cactos.blogfa.com

سلام
ایول فرشته
اصلا کی گفته همیشه باید به هم سلام کنیم
سلاممممممم

پیام جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:06 ب.ظ http://payamsn.persianblog.com/

سلام.خیلی قشنگ می نویسی.دختری با سبدی ا جنس تجربه عالی بود.

محمد معصومی شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:08 ب.ظ http://www.donyaboo.blogfa.com

سلام. قشنگ بود.
من که هیچ وقت دوست ندارم وقتی بارون میاد زیر چتر باشم....

مهدی شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:26 ب.ظ http://shafeezargar.blogfa.com

سلام...
نه عزیز... نوشته های قبلیت افتضاح نبود؛ ولی اون به نظرم از بقیه بهتر اومد. این نوشتت هم خوب بود...
کمی بیحوصلم؛ گرچه حتما میگی «کی نیستی؟!»؛ بهرحال زیاد حال و حوصله وراجی ندارم...
شاید یه روزی همه چی درست بشه یا حداقل بهتر بشه. شایدم بدتر بشه یا حداکثر همین گهی که هست بمونه...

حسین یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:43 ق.ظ http://porbachary.blogfa.com/

سلام سارا خانم!!!!!
بابا جون چرا اینقدر ناراحت وغمگینی
کمی بخند وشاد باش
خیلی دل تنگ شدی
در ضمن خیلی وقته دیگه به ما سر نمیزنی
نکنه از دست ما ناراحتی
هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

از تبار درد یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:36 ق.ظ http://www.tandis-tanhaee.blogsky.com

سلام
خوبی ؟ سارا خانوم؟
چه خبرا ؟ شرمنده که دیر شد
هنوز مطالبتو نخوندم اما سیوش می کنم سر قت بخونم .....بازم پیشت میام
بازم پیشم بیا

م.خ یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:33 ب.ظ http://bofmens

آری اینگونه است که...
با دقت باید خواند ...
متشکرم از آمدنت وب به روز شد...

مهدی بهرنگ راد یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:28 ب.ظ http://www.mahdibehrang.persianblog.com

سلام سارا جان ....تو استعداد خوبی داری و لی قدرش ا نمی دانی. .....حرص می خورم.....هیچ مادی گریه ....خوب بود.....در جیب هایت ...خوب بود ....می توانی شعرهایی عالی داشته باشی ...چرا به ان سمت حرکت نمی کنی؟

مهدی بهرنگ راد یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:32 ب.ظ http://www.mahdibehrang.persianblog.com

راستی یادم رفت به روزم!!!!! ....آشناتر باش...فعلا

ali دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:11 ق.ظ http://haj-ali-perspolisi.blogsky.com

سلام جیگرم خشگلم عزیزم مرسی که سر زدی
اینجا هم بیا www.iranmusic10.blogfa.com

[ بدون نام ] سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:34 ب.ظ

تا دور گشتی ای گل خندان ز پیش من
ابر آمد و گریست به حال پریش من
ای گل بهار آمد و بلبل ترانه ساخت
دیگر بیا که جای تو خالی ست پیش من

منو ببخش ...........

مـــــاهــــان سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:36 ب.ظ http://www.taranome-ashk.blogfa.com

سلام خوبی؟

**شــعــرهــای عــاشـقـانـه(ماهان)**
پرسید : به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دوست داشتم با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو... گفتم به خاطر هیچ کس پرسید : پس به خاطر چی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست داد بزنم به خاطر دل تو... گفتم بخاطر هیچ چیز پرسیدم : تو بخاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک توی چشماش جمع شده بود گفت:بخاطر کسی که بخاطر هیچ چیز زندست

~~~~~~~~#~~~~~ منتظرم زود بیا###~##
~~~~~~~~##~~~~~~~~~~~~~##########
~~~~~~~~###~~~~~~~~~~~############
~~~~~~~###~دوســتــــت دارم~~############
~~~~~~~####~~~~~~~~#~~###~########
~~~~~~~~##~~~~~~~~~~##~###~~#####
~~~~~@@~~|~~~@@@~~~~~##~###~~~##
~~~~@#@@@@@@@@@@~~~~~##~######
~~~~@########@@@~~~~~~~##~#####
~~~~~########@@~~~~~~~~~##~####
~~~~~########@~~~~~~~~~~~##~###
~~~~~########@~~~~~~~~~~~~~#~##
~~~@@######@@@@~~~~~~~~~~~~
~@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

من اپم بدو بیا من رفتم نظرتو بخونم

دنیا چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 07:29 ق.ظ

مطلبت زیبا بود
مریم حیدرزاده همیشه کاراش قشنگه
بازم میام

افشین پنج‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:59 ق.ظ http://jam2006.blogsky.com

سلام عزیز...
من لوگوی تو رو گذاشتم تو وب خودم تو هم اگه من رو ad کنی
ممنون میشم http://jam2006.blogsky.com (جام طلایی)

هادی چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:09 ب.ظ http://www.doorbin.net/hadi

چرا دروغ می گی ؟
اولین فرشته خدا سارا بود ؟
من نشنیدم ... اهان ... می خوای بگی اولین فرشته تو بودی ؟ گناه دارن فرشته ها (گریه)

هادی چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:10 ب.ظ http://www.doorbin.net/hadi

سلام سلامتی می یاره ....
هیچ جمله ای بهتر از سلام نیست ...

reza چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 04:41 ب.ظ

تا ما یاد داریم فرشته ای به نام سارا نشنیدیم و فکر نکنم کسی تا بحال فرشته ای به این اسم دیده باشه !!!!!!!
اگه می خواهی دیگه کسی فرشته هارو به چشم فرشته نگاه نکنه اون یه چیز دیگست .

ماج سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 07:27 ب.ظ

سلام
خیلی خوب بود سارا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد