آدمک ها

و من خسته تراز همیشه از جستجوی خویش آمده ام

آدمک ها

و من خسته تراز همیشه از جستجوی خویش آمده ام

چه بیچارگی است زیستن در اینجا...

 

 

از این تودۀ متراکم نفس ها و بخارها و رنگ و بزک ها و احوالپرسی ها و خنده ها و خوشی های متعفن. و این است سر سام زندگی احمق و رغبت بارما،که باید تحملش کنیم و این میان چند آوارگی کنیم و سپس بمیریم و باز قبرستان...زیر خاک و بالا خاک و پهلو خاک وسینه خاک وچشم و گوش پُر از خاک و سپس خاک و خاک و دگر هیچ ،کاش اصلا" در دریا می مردیم، کاش به جای تابوت وکفن ودفن وکافورو قبر، هر گاه که مرگ به سراغ ما می آمد،نزدیکانمان،نه دوستانمان، ما را بر قایقی می نهادند و بر دریا می انداختند و به دست موج می سپردند تا ما را به شتاب از ساحل،از خشکی وآدمهای خشک ِخشکی دور کند ولغزان بر سینۀ موج تا قلب دریا بَرد،تا در آنجا که آسمان از هر سو به دریا فرود می آید و جهانی دگر می سازد،تنهای ِتنها مرگ را دیدار می کردیم،ساکت و زیبا و آرام،بی نوحه و زاری و قیل وقالهای راستین و دروغین، عزاداران وتشیع کنندگان ومراسم غسل وکفن ودفن وخاک تعزیه داری وشب هفت ولباس سیاه و گذاشتن ریش و غیره وغیره...که همه دست در دست هم دادند تا مُردن را زشت کنند و تنها حادثۀ صمیمی وصادق وجدی وعظیم ما را بر روی این زمین بیالایند و با پَست ترین تصنع ها و پیرایه های غلیظ و منفور زندگی در آمیزند...!

 

طرز تهیه یک سفر خیال انگیز...

 

 

من می خوام شما رو به یه سفر خیال انگیز ببرم.یه سفر عجیب و اسرار آمیز که مطمئنم هیچکدوم از شما به اونجا سفر نکردید.فقط کافیه که به حرفام و دستوراتی که می دم با دقت و تمرکز گوش بدید.در این صورت من تضمین می کنم این بهترین لذت بخش ترین و کم خرج ترین راه ممکن برای این سفر می تونه باشه...

 

 

خب حالا اگر آماده هستید لطفا بدنتون رو در حالت ریلکس قرار بدید،عضلاتتون رو همراه بازدم به بیرون از بدنتون منتقل کنید.اگه یه لباس بلند سفید هم بپوشید دیگه معرکه اس.به هیچ چیز فکر نکنید.ذهنتون رو از فکرهای زائد که باعث انقباض و خستگی اعصاب شما می شن تخلیه کنید.حالا لطفا آروم و راحت دو تا نفس عمیق بکشید و نفس سوم رو توی سینتون حبس کنید و تا زمانی که نگفتم رها نکنید.حالا به نقطه ای در مقابلتون خیره بشید.تصاویری که توی اون نقطه دارن شکل می گیرن ببینید.تصاویری که براتون جذاب هستن و به شما احساس لذت می دن.اون دورها یه ابر گنده و سیاه رو می بینید که یهو شروع می کنه به باریدن.قطره های بارون همینکه از دل سیاه ابر جدا می شن هر کدوم به یه رنگ در میان: قرمز آبی زرد زرد قرمز آبی آبی زرد قرمز و هزار تا رنگ جورواجور دیگه که تا حالا توی عمرتون ندیدین.لطفا نفستون رو رها نکنید.قطره های بارون آروم آروم پایین میان و تلالوء خیره کننده ی رنگهاشون چشم شمارو نوازش می ده.قطره های بارون به زمین می رسن واز برخورد هر کدوم از اونها با زمین یه درخت سبز می شه و بعد یهو همه جا پر از درخت می شه.درخت های قد کشیده با شاخه های پیچ در پیچ.در خت های عجیب با رنگهای جورواجور:قرمز آبی زرد زرد قرمز آبی آبی زرد قرمز و هزار تا رنگ جورواجور دیگه که تا حالا توی عمرتون ندیدین.لطفا نفستون رو رها نکنید.درخت ها بزرگ می شن شاخ و برگهاشون بیشتر می شه تابستون می شه پاییز می شه زمستون میاد بالاخره بهار و درخت ها شکوفه می دن و شکوفه ها میوه می شن.میوه های خوشمزه و آبدار.میوه های درشت و شیرین.میوه هایی با رنگهای جورواجور:قرمز آبی زرد زرد قرمز آبی آبی قرمز زرد آبی آبی زرد قرمز و هزار تا رنگ جورواجور دیگه که تا حالا توی عمرتون ندیدن.لطفا نفستون رو رها نکنید.میوه ها رسیده می شن و آدما میان سراغ اونا.اما دستشون به میوه ها نمی رسه.پس می رن سراغ نردبون ها.نردبون های بلند نردبون هایی از چوب درخت.چوب هایی عجیب و صاف چوب هایی با رنگهای جورواجور: قرمز آبی زرد زرد قرمز آبی آبی زرد قرمز و هزار تا رنگ جورواجور دیگه که تا حالا توی عمرتون ندیدین.لطفا نفستون رو رها نکنید. آدمها نردبون های رنگی و بلندشون رو که تا نوک درخت ها می رسن روی زمین می زارن.به درخت تکیه می دن و میوه های رو می چینن و با لذت می خورن.با خوردن هر کدوم از اون میوه ها یهو چشاشون برق می زنه درشت می شه خیره می شه گریه می شه خنده می شه سنگی می شه رنگی می شه.رنگ های جورواجور:قرمز آبی زرد زرد قرمز آبی آبی زرد قرمز و هزار تا رنگ جورواجور دیگه که تا حالا توی عمرتون ندیدین.لطفا نفستون رو رها نکنید.آدم های چشم رنگی راه می رن می خندن گریه می کنن عاشق می شن بالا می پرن پایین می پرن داد می زنن همدیگه رو می بوسن حرفای عاشقانه تحویل همدیگه می دن سر همدیگه کلاه می ذارن همدیگه رو گول می زنن.کم کم حالشون بد می شه سرفه می کنن دولا می شن سراشونو توی دست می گیرن دلهاشونو می گیرن و استفراغ می کنن.استفراغ های عجیب.استفراغ هایی با رنگهای قرمز آبی زرد زرد قرمز آبی آبی زرد قرمز و هزار تا رنگ جورواجور دیگه که تا حالا توی عمرتون ندیدین.لطفا نفستون رو رها نکنید.آدم ها روی زمین می افتن غلت می زنن جون می کنن دست و پا می زنن.قیافه هاشون عوض می شه چشماشون از حدقه بیرون می زنه.کور می شن گشنه می شن سیر می شن پیر می شن و می میرن.مرگ های عجیب و باور نکردنی.مرگ هایی با رنگ هایی جورواجور:قرمز زرد آبی آبی قرمز زرد زرد آبی قرمز و هزار تا رنگ جورواجور دیگه که تا حالا توی عمرتون ندیدین.لطفا نفستون رو رها نکنید. آدم ها می میرن و جای هر کدوم از اونا یه قبر ظاهر می شه.قبر هایی با سنگ های عجیب که روی اونا عکس شونه و قیچی حک شده.قبر هایی با سنگ های صاف و صیقلی.سنگ های نقش برجسته و خوشکل. سنگ هایی با رگه های زیاد.رگه هایی با رنگ های جورواجور: قرمز زرد آبی آبی قرمز زرد زرد آبی قرمز و هزار تا رنگ جور واجور دیگه که تا حالا توی عمرتون ندیدین.لطفا نفستون رو رها نکنید. چون حالا دیگه نمی تونید رها کنید.شما مُردید.چون یه آدم نمی تونه این همه مدت نفسشو حبس کنه.این بی درد ترین بهترین و راحت ترین راه برای رفتن به یه سفر خیال انگیزه.روشی که از گلوله و سیانور خیلی بهتره.حالا جای شما توی یکی از اون قبر هاست.قبر هایی با سنگ های عجیب که روی اونا عکس شونه و قیچی حک شده.قبر هایی با سنگ های صاف و صیقلی.سنگ های نقش برجسته و خوشکل.شنگ هایی با رگه های زیاد.رگه هایی با رنگ های جورواجور: قرمز آبی زرد،زرد قرمز آبی،آبی زرد قرمز و هزار تا رنگ جورواجور دیگه که تا حالا توی عمرتون ندیدین.......

نویسنده:مهدی شفیعی زرگر