آدمک ها

و من خسته تراز همیشه از جستجوی خویش آمده ام

آدمک ها

و من خسته تراز همیشه از جستجوی خویش آمده ام

موج سبز ...

یکی از تکنیکهای شناخته شده جنگ روانی است. این تکنیک به صورت ساده این طور تعریف می شود: مردم دروغهای بزرگ را راحتتر از دروغهای معمولی  باور می کنند چون هیچ کس نمی تواند  تصور کند شخصی آن قدر وقیح باشد که  تا این حد واقعیت را تحریف کرده و  آشکارا دروغ بگوید. این تکنیک اولین بار توسط آدولف  هیتلر در کتاب نبرد من معرفی شد. برای توضیح بیشتر ترجمه بخشی ازفصل دهم این کتاب را در اینجا نقل می کنم:

 در دروغ بزرگ  همواره نیروی باورپذیری وجود  دارد، زیرا توده های عظیم مردم  همواره از طریق تاثیرهای  ناخوداگاه بسیار راحتتر فریب می  خورند تا اینکه بخواهیم انها را با  استدلالهای غیرمنطقی گمراه کنیم.  بنابر این مردم عادی به واسطه ذهن  ساده‌ای که دارند از طریق دروغ  بزرگ راحتتر فریب می خورند تا  دروغهای کوچک و معمولی  چرا که مردم  عادی خودشان اغلب برای موضوعات  کوچک دروغهای کوچکی می گویند اما  از اینکه دروغهای بزرگ و شاخدار  بگویند شرم دارند. انها هرگز به  ذهنشان هم نمی رسد که دروغهای بزرگ  و شاخدار بگویند و از این رو باور  نمی کنند   دیگران آن قدر وقیح باشند که  واقعیت را تا این حد تحریف کنند.  حتی اگر به آنها مدارک و شواهدی  ارائه شود که دروغ بودن چنین  گفته‌هایی را ثابت کند آنها باز  هم در قبول واقعیت تردید می کنند و  می گویند حتما توضیحی برای این  مساله هست که ما نمی دانیم. به این  دلیل دروغهای بزرگ حتی بعد از افشا  شدن هم تاثیری از خود به جا می  گذارند. این واقعیتی است که تمام  دروغگوهای حرفه ای دنیا از ان  اطلاع دارند.

نگاهی به شیوه احمدی نژاد در  اولین مناظره انتخاباتی وی نشان  می دهد که او به خوبی با این تکنیک  آشنا است و از آن در جنگ روانی علیه  رقیب به خوبی استفاده می کند. 

تنها در همین مناظره دروغهای  بسیار بزرگی مانند عذرخواهی رسمی  بلر در مورد تجاوز ملوانهای  انگلیسی و وجود سند مکتوب آن دروزارت خارجه، غیر حقوقی بودن و بی  ارزش بودن قطعنامه های شورای  امنیت، اخراج نشدن دانشجویان در  چهار سال اخیر، افتخارآمیز بودن نتایج کنفرانس دوربان و ادعاهای  بی پایه ای از این دست را به دفعات  شاهد بودیم. همانطور که در متن  بالا آمده است همواره حتی با افشای  این تکنیک باز هم تاثیری از آن  باقی می ماند. یعنی حتی اینکه  وزارت خارجه انگلیس طی کمتر از 24  ساعت عذرخواهی بلر را تکذیب کرده و  بنابر این مشخص می شود وجود چنین  نامه ای در  وزارت خارجه کذب محض است، و یا  انتشار لیست 57 نفره اسامی  دانشجویان اخراجی در چهار سال  اخیر هم نمی تواند تاثیر این تکنیک  را به کل از میان بردارد.

 علاوه بر تکنیک شناخته شده دروغ  بزرگ احمدی نژاد از تکنیکهای رایج  بازجویی هم استفاده می کند: جواب  دادن سوال با سوال (تفهیم این  مساله به متهم که فقط بازجو حق  سوال کردن دارد)، تحقیر رقیب و  ایجاد رابطه والد – کودک با  استفاده از لحن تمسخرآمیز،  نیشخند، خود را عین نظام و ملت  دانستن و رقیب را بی اطلاع و  ناآگاه خطاب کردن، استفاده از  عبارات سرزنش آمیز نظیر ”از شما بعید است” یا “من به شما علاقه  دارم   اما شما اطلاعات درستی ندارید”  که رابطه والد – کودک را به ذهن  مخاطب القا می کند. بر هم  زدن تمرکز  و تسلط رقیب با سوالات پی در پی و  بی ربط، بلوف زدن و تهدید به افشای  مسایل پشت پرده، وارد شدن در حیطه  مسایل مربوط به همسر و عصبانی کردن  رقیب که یکی از تکنیکهای رایج  بازجویی است. تمام این شواهد نشان می دهد مغز متفکر طراحی این سناریو کسی جز  برادر حسین شریعتمداری بازجو و  تواب ساز سابق و این شاگرد وفادار  مکتب فاشیسم نمی تواند باشد.

تکنیکهای مورد استفاده احمدی نژاد شیوه هایی است که سالها است در  کیهان مورد استفاده قرار می گیرد:

تخریب شخصیت افراد  با منتسب کردن آنها به اشخاص دیگر و ادعای دریافت حمایتهای کلان مالی از منابع نامعلوم، ادعاهای بدون مدرک و استناد به مدارک موهوم  که هیچ کس از وجود آن خبر ندارد،  اعتقاد به اینکه بهترین دفاع حمله است، افشاگری بدون ارائه دلیل،  اشاره به افراد پشت پرده بدون افشای هویت انها، خود را عین نظام و مردم دانستن و تحقیر مخالفین و  …

البته استفاده از این روشها تازگی ندارد و در چهار سال گذشته به دفعات مورد استفاده قرار گرفته است به عنوان مثال ادعای مختومه شدن پرونده هسته ای ایران در شرایطی که شورای امنیت در استانه تصویب تحریمهای بیشتری علیه ایران بود که این ادعا سیاستمداران غربی را به شگفتی واداشت. اما باید به این نکته توجه کرد که این مساله برای اکثر مردم عادی قابل تصور نیست که شخصی تا این حد وقیح باشد که این طور گستاخانه دروغ بگوید و بنابر این دروغهای احمدی نژاد نیروی باورپذیری را در خود نهفته دارد. تبدیل شکستهای مسلم به  پیروزی‌های موهوم هم یکی دیگر از روشهای رایج چهار سال گذشته بوده است. به یاد داریم که پس از آن رسوایی آشکار در کنفرانس دوربان و تحقیر بالاترین مقام رسمی کشور و نماینده ملت ایران در انظار جهانی چگونه از احمدی نژاد مانند یک قهرمان استقبال شد و او را فاتح ژنو نامیدند. روشی که هیتلر بارها از آن استفاده کرد و حتی شکست آلمان در جنگ جهانی اول را پیروزی عنوان می کرد و معتقد بود ادعای شکست آلمان ساخته یهودی های دروغگو و چرچیل است!

 

مهمترین برگ  برنده احمدی نژاد وقاحت بی پایان اوست. وقاحتی که در کمتر سیاستمداری دیده می شود. 

 

 

 

 

بگذر از ما ...

  

بنویس بابا مثل هر شب نان ندارد

سارا به سین سفره مان ایمان ندارد

بعد از همان تصمیم کبری ابرها هم

یا سیل می بارد و یا باران ندارد

بابا انارو سیب و نان را می نویسد

حتی برای خواندنش دندان ندارد

انگار بابا همکلاس اولی هاست

هی می نویسد این ندارد آن ندارد

بنویس کی آن مرد در باران میاید

این انتظار خیسمان پایان ندارد

ایمان برادر گوش کن نقطه سر خط

بنویس بابا مثل هر شب نان ندارد

 

 

  

 

 

 

پ.ن:   ای سخت ترین دشواری . . . ما از آن دسته خوشی ها نیستیم . . . بگذر از ما. . .

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم...

    

  وای از شب مهتابی !

     وای از شوق دیدار...

     بی تو مهتاب شبی کوچه را ساختم...

     سر این کوچه نشستم...

     از غم دوری تو شعر سرودم...

     شوق دیدار تو بود، دیدار نبود!

     عطر صد خاطره بود، یاد تو بود...

     یادم آید که شبی، از این کوچه گذر کردی!

     شعر خواندی و نوشتی!

     تو به من گفتی: حذر کن!

     از این عشق، گذر کن!

     وای... وای که بی تو

     به چه حالی در این کوچه نشینم...

     به چه حالی بنویسم!

     گر که خواهی خبر از عاشق آزرده بگیری،

     سر این کوچه بیا!

     شعر این کوچه بخوان!

                          شعرهایم همه تقدیم تو باد...

بی تو مهتاب شبی باز.............بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره ای اشک فرو ریخت زچشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم.
تو برفتی  تو برفتی
نگهت هیچ نیافتادبه چشمان غمینم.
چون در خانه ببستم
دگر از پای نشستم.
نشنیدم دگر از کوچه صدایی،

برنخیزد دگر از مرغک پربسته نوایی.

یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم،

لحظه ای با تو لب جوی نشستیم،

چه صفایی ، چه وفایی .

عکس مهتاب فرو ریخته در آب ،

قلبم از عشق تو بی تاب ،

دلم از جام تو سیراب .

با من غمزده از عشق بگفتی.

من که از عشق شنیدم ،

دل دیوانهّ خود را به تو بخشیدم و گفتم :                                                                       1          

از تو بهتر نه بدیدم ، نه شنیدم ،

و بگفتم که تحمل نتوانم ، که ببینم ، تو از این عاشق دیوانه جدایی.

چه صفایی ، چه وفایی .

بی تو من در همه شهر غریبم،

بی تو من با دل تنها و غریبم چه حزینم .

تو همه بود و نبودی ،

تو همه عشق و سرودی ،

تو همه روح و وجودی .

بی تو من طوفانزدهّ دشت جنوبم ،

صید افتاده به خونم .

بی تو من زنده نمانم .

دوری از چشم تو هرگز نتوانم.

قلبم از جای فرو ریخت.

شاپرک پر زد و بگریخت .

من و یک لحظه جدایی ، نتوانم ، نتوانم .

بی تو من زنده نمانم .

بی تو طوفان زده ی دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم؟
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره ای اشک درخشید بچشمان سیاهم
تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی
نگهت هیچ نیفتاد براهی که گذشتی
چون در خانه ببستم،
دگر از پای نشستم،
گویا زلزله آمد،
گویا خانه فروریخت سر من،
بی تو من در همه ی شهر غریبم
بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی
برنخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی
تو همه بودونبودی
توهمه شعر و سرودی
چه گریزی ز بر من؟   

   که ز کویت نگریزم

                                                                                                    
گر بمیرم ز غم دل،
بی تو هرگز نستیزم.
من و یک لحظه جدایی؟
نتوانم،نتوانم
بی تو من زنده نمانم

بی تو من نیز دگر بار از آن کوچه گذشتم

زار و نالان همه جا در پی تو گشتم و گشتم

شب و مهتاب و کواکب همه دیدند

  که چه سان مات وغمین

   در به در و خانه به خانه

در پی نام و نشانت در زدم هیچ نشانی نگرفتم

لحظه ای بر لب آن جوی نشستم

   ماه در آینه رخسار تو را داشت

مرغ شب ناله کنان خبر از رنج تو می داد

جای جای قدمت را جست و جو کردم و بوئیدم و رفتم

  یادم آمدتو به من گفتی  از این عشق حذر کن

  به تو گفتم ولی از راز دلم هیچ نگفتم

تو ندانستی اگر عهد فراموش کنی

اگر از کوی دل من بروی

  من به دنبال تو مجنون من به یاد تو غریب

   کو به کو شهر به شهر

چون کبوتر بنشستم لب هر بام که بیابم تو و شب را

که روم با تو دگر بار از آن کوچه شبی مهتابی

   ماه و کیوان و ستاره همه دیدند                                                   

   بی تو با یاد تو در ظلمت شب

های های من و دل گم شد و گم شد

بی تو رفتم بی تو از کوی دلم کوچیدم

      بی تو اما چه غریبانه از آن کوچه گذشتم؟!...

با تو گفتم : حذر از عشق نه دانم نه توانم،

و تو گفتی من از این شهر سفر خواهم کرد

عاقبت هم رفتی، و چه آسان تو شکستی دل غمگین مرا
تو سفر کردی از این شهر ولی ای گل خوبم، جانم
من هنوزم « حذر از عشق ندانم، سفر از پیش تو هرگزنتوانم، نتوانم
 

روزها طی شد و رفت
تو که رفتی منِ دلخستهء پاک
با همه درد در این شهر غریب
باز عاشق ماندم
همهْ فکرم، همهْ ذکرم، آرزوهای دلِ دربدر و خسته ز هجرم، وصل و دیدار تو بود
تا که باز از نفست، روح در من بدمد، زنده باشم با تو، ولی افسوس نشد
 


ماه‌ها هم طی شد
بارها قصه آن، کوچهْ مهتاب مشیری خواندم
باورم شد که جهان، زندگی، عشق، امید
سست و بی‌بنیاد است
ولی انگار که عشقت، یادت، هیچ فکر سفر از این دل و این سینه نداشت
 

 

راستی محرم دل، کوچهء خاطره‌های تو و من، یادت هست
کوچه‌ای مثل همان، کوچهْ مهتاب مشیری
کوچهء مهر و صفا، کوچهء پنجره‌ها
پای آن تیر چراغ، وه چه شبهایی بود
خنده‌ها می‌کردیم، قصه‌ها می‌گفتیم
از امید، عشق، محبت که در آن نزدیکی، در صمیمیت و پاکی فضا جاری بود
و سخن از دل ما، که به دریا زده بود
حیف از آن همه امید دراز
حیف از آن همه امید دراز

در خیالم، با خودم می‌گفتم : کوچهْ مهتاب مشیری شعریست، عشق برتر باشد
و به این صحبت کوتاه خیالم خوش بود
ولی افسوس که دیگر رفتی، رفتنی بی‌پایان، بی‌عطوفت، بی مهر
و در این قصهء تلخ، باز من ماندم و من
 


دیگر امروز گذشت
هرچه بود آخر شد
ولی از عادت این دل، دلِ تنها، دلِ مرده، شبْ شبی، روشن و مهتاب شبی
باز از آن کوچه گذشته زیر لب می‌خوانم
« بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم»  

 

پ ن :

به مادرم گفتم دیگر تمام شد 

باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم...