من یه دختر غریبه،توی شهر
آدمکهامثل آدمهای قصه واسه خیلیا معما
پر دانایی اوجم،تهی از دانش پرواز
پرم از لحن کبوتر خالی از قدرت آواز
حرف من جنس خزونه،نقطۀ پایان گلهاست
کسی باورش نمی شه،قهرمان یک زن تنهاست.
این مثنوی حدیث پریشانی من است،بشنو که سوگنامۀ ویرانی من است،امشب نه اینکه شام غریبان گرفته ام،بلکه به یُمن آمدنت جان گرفته ام .
گفتی :غزل بگو،غزلم، شور و حال مرد بعد از تو حس شعر فنا شد خیال مرد .گفتم مرو که تیره شود زندگانیم با رفتنت به خاک سیه می نشانیم.
گفتی زمین مجال رسیدن نمی دهد بر چشم باد فرصت دیدن نمی دهد،وقتی نقاب، محور یک رنگ بودن است،معیار مهرورزیمان سنگ بودن است.
دیگر چه جای دلخوشی و عشق بازی ست اصلا کدام احمق از این عشق رازی ست،این عشق نیست فاجعۀ قرن آهن است من بودنی که عاقبتش نیست بودن است.
حالا به حرفهای غریبت رسیده ام فهمیده ام که خوب ِ تو را،بد شنیده ام.حق با تو بود از غم غربت شکستم بگذار صادقانه بگویم که خسته ام.
بیزارم از تمام رفیقان نارفیق اینها چقدر فاصله دارند تا رفیق،من را به ابتذال نبودن کشانده اند روح مرا به مسند پوچی نشانده اند،
تا این برادران ریاکار زنده اند یعقوب درد می کشد و کور می شود،یوسف همیشه وصلۀ ناجور می شود.
اینجا نقاب شیر به کفتار می زنند منصور را هر آینه بر دار می زنند،اینجا کسی برای کسی ،کس نمی شود حتی عقاب در خور کرکس نمی شود،
جایی که سهم مردم به جز تازیانه نیست،حق با تو بود ماندنمان عاقلانه نیست .
ما می رویم چون دلمان جای دیگر است،ما می رویم هر که بماند مخیر است،ما می رویم گر چه ز الطاف دوستان بر جای جای پیکرمان زخم خنجر است .
دل خوش نمی کنیم به عصمان و مذهبش در دین ما ملاک مسلمان ابوذر است . ما می رویم مقصدمان نا مشخص است هر جا رویم بی شک از این شهر بهتر است .
از سادگی ست گر به کسی تکیه کرده ایم اینجا که گرگ با سگ گله برادر است . ما می رویم ماندن با درد فاجعه ست .در عُرف ما نشستن یک مرد فاجعه ست .
دیریست رفته اند امیران قافله ما مانده ایم قافله پیران غافل . اینجا اگر چه باب منو پای لنگ نیست ،باید شتاب کرد مجال درنگ نیست .
بر درب آفتاب پی باج می رویم ما هم بدون بال به معراج می رویم! ــــــــــــ
..رفتی از باور من
گر چه جایت خالی ست.
حیف
در قصۀ پر غصۀ من
قصۀ رفتن و دل کندن تو
قصه ای تکراری ست...
**
ایشالا روزی شما...ولی نه اینقدر دیر
عزیز ترینم
شهر همچنان در امن و امان است
از مرگ و قحطی و تهمت ودیوانگی خبری نیست
از دزد و روسپی
از سایه های شغال و مار و افعی و عقرب.
اما دروغ چرا؟
حالم بد است.
هر چند لحظه سرم سوت می کشد
دیگر به سکوت هیچ دیواری اعتماد ندارم.
دکتر خیال می کند این تهوع از پوچی ست
تجویز کرده تمام پرده های خانه را بسوزانم
و با پلک های باز بخوابم.
من بعد،از ترس این اشباح بی سپیده
بگو چگونه نلرزم؟
حالا برو برای خودت بخواب و
ستاره سوا کن.
وچند لحظه بعد
در انتهای نامه
صدای گریه می آید.
جادویم کن
به کوچکی قرصی
که تسکین می دهد آلام بزرگت را
سپس
تکه،تکه
و ذوب میان عروقت
حالا نفس بکش
عمیق
عمیق تر!
آخرین اخبار ایران و جهان در بزرگترین آرشیو خبری در ایران. خبر+عکس. :: اخبار را در www.moroorgar.com حرفه ای بخوانید ::
بلاگ صورتی
...
آدم یاده چیز های دور میندازی
بلاگ جالبی بود تبریک می گم به بلاگ منم سرس بزن
این ۲ تا که نظر دادن عابر پیاده بودن قبول نیستن :( من اولم.
تا ۳ تا نشدن من اینو نوشتم ...
سلام...
چیزی به نظرم آمد که حیف است نگویم...
وزن مصراع:«جایی که سهم مردم به جز تازیانه نیست» اشکال دارد. مثلا (فقط برای مثال) باید اینگونه گفته شود:«جایی که سهم عاطفه جز تازیانه نیست...»
یکی دوتا غلط املایی هم وجود دارد که اصلا مهم نیست...
لذت بردم(نه بعنوان تعارف!)
..
...
....
تا بعد.
سلام
بی تعارف بگویم دلگیر شدم!
من فکر می کردم مطالب ادبی که می زنید مال خودتونه البته به شک افتادم و چند بار ازت پرسیدم ولی خوب جوابی ندادی
جالبه الان که مثنوی حدیث پریشانی رو تو گوگل جستجو می کردم ۷-۸ جا این مطلب رو پیدا کردم که هیچ کدام از منبع یا نویسنده اصلی اسم نبرده بودن (و حتی ۲-۳ تا اسم خودشان را پای آن زده بودند) واقعا متاسفم.
(در مورد خوانا ترین کاغذی که می توانی تا همیشه سیاهش کنی منم! عین این مطالب صادق بود.)
این خیلی خوبه که آدم چیزهایی رو که می خونه و خوشش می یاد رو به دیگران هم نشون بده ولی به نظرم درست نیست که با کوتاهی در آوردن منبع و ماخذ اون باعث بشیم این شبه ایجاد بشه که این مطلب مال خودمنه.
عشق زمانی خوبه که با تمام وجود روح و جسم رو به دست وفاداری بسپاریم و با تمام قدرت به جنگ تنهایی بریم و بدونیم واژه عشق یعنی چی؟
عشق رو میتونیم از یه بچه تازه بدنیا امده یاد بگیریم که چطور به مادر عشق می ورزه و بدونبالش گریه میکنه وبیتابه
عشق رو میتونیم از مرغ عشق یاد بگیریم که اگه یکیشون بمیره اون یکی هم میمیره
سلام
همه ی پستت خوندم اما نمیدونم چرا عنوان نوشتت یک شکلی دیگه به دلم نشست.
یادش به خیر یک دوستی می گفت: به خورشید هم بگویید اگر برای تابیدن بر سر ما منتی دارد از فردا دیگر برای تابیدن نیاید. همیشه دنبال این حرف رفتن نتیجه اش عدم تکیه به کسی هست.
سلام
جای پاهاتو که دیدم کلی امید گرفتم
راستش نمیدونم چرا دل گرفته آدم همیشه به دیگران امید میده .
نمیدونم چرا هالا که دارم واست مینویسم بقض گلومو گرفت...
بازم میام
به زودی آپ میکنم
سلام خوبین وبلاگ بسیار جالبی رو دارین
اگه میشه حتما ای دی خودتون رو برام آف بزارین ممنون بای
تو لیست دوستانمی
خوشحال می شم منم....
تو دوستای شما باشم
سلام
(اینو رو نظر آخری که برایم نوشتید نوشتم - یعنی اون هم باید کنار دستتون باز باشه)
۱. سارا خانم من که آخر همون نظرم هم گفتم که : این خیلی خوبه که آدم چیزهایی رو که می خونه و خوشش می یاد رو به دیگران هم نشون بده ولی به نظرم درست نیست که با کوتاهی در آوردن منبع و ماخذ اون باعث بشیم این شبه ایجاد بشه که این مطلب مال خودمنه.
۲. می رم شعرهای خودتون رو می خونم (من این جور چیزها رو بیشتر دوست دارم)
۳. نه من ابدا همچین منظوری نداشتم. اگر نظر قبلی رو جوری نوشتم که همچین برداشتی می شه عذر می خوام. ما هیچ وقت از این جسارت ها به شما نمی کنیم)
۴. مرسی
۵. اهه. شما من و تو وبلاگتون از در راه ندید من از پنجره می یام :)
۶. و همچنین
راستی در مورد این شعر قرص منظورتون قرص x بود =))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
غلی نه علی :)
سلام به آبجی سارا
خوبی یا بهتری ؟
ببخشید که دیر سر زدم
اما در کل با حال بود
مخصوصا عکسهای دوشیزگان محترم که خیییییییلی جوون
به نظر می رسیدند و اون عکسهای دماغ ها
راستی من شما رو لینک کردم اگه دوست اری من هم لینک کن
بازم به ما سر بزن
با چشمانی منتظر بر در
بای
سلام
خوبی
وبلاگ بامزه ای داری
اما در این رنگ صورتی یه غمی احساس کردم
ولی نه نه
خوبه شادی
خوبه
تشابه اسمی بامزه ای بین اسم وبلاگ من و تو هست
پینوکیو و آدمک
من آدمک چوبی هستم و تو آدمک ...
نمی دونم آدم آهنی؟
آدمک پلاستیکی هستی ؟
شوخی بود
به وبلاگ من سر بزن
..:::::..... ای مهربان ..... سلام .....:::::..
امیدواریم که همیشه شاد و بهاری باشید .. ولی .. هیچ وقت ابر بهاری نباشید .
مثل همیشه زیبا بود ..... امیدواریم که همیشه بهترین باشید ..
لطفا .. ما را از به روز شدن خود با خبر کنید .
امیدواریم که در کلبه زیبایتان .. جایی برای زندگی داشته باشیم .
..............................................................
ای کاش .....
کسی عاشق کسی نمی شد
.. اما .. وقتی عاشق شد دیگه هیچ وقت تنهایی رو به آغوش گرم
یار عزیزش بر نمی گردوند .
ای کاش .....
بیوفایی به دنیا نمی اومد .
ای کاش .....
دروغ به دنیا نمی اومد .
..............................................................
کلبه دوست .. با موضوع :: ..... 3 خبر ..... :: به روز شد .
..............................................................
منتظر حضور گرم شما دوست مهربان و عزیزمان در کلبه مان هستیم .
( کلبه دوست ) ( سلطان عشق مادر ) www.kolbeye-doost.parsiblog.com
آرزومند آرزوهای سبز شما دوست مهربان و عزیزمان .
سلام آبجی سارا
حلت خوبه
ممنون که بازم به من سر زدی
داشتم از این طرفها رد می شدم گفتم یه سلامی کرده باشم
من تا بعد خرداد نمی آپم
با چشمانی منتظر بر در
اما همچنان به شما دوست عزیز سر خواهم زد
بای
ستاره بخت هیچ کس شوم نیست،ما هستیم که آسمان را بد تعبیر مى کنیم
سلام
این ؛این مثنوی حدیث پریشانی من است...؛ شاعرشو نمیشناسی؟؟؟ ... مدتیه دنبالش میگردم... اگه خبری داشتی یا سر نخی بگو...
بسیار بسیار بسیار زیبا بود نه بینهایت که بینهایت متعلق به اوست.
موفق باشی نازنین همراه