من عاشق نیستم اما عاشقم را دوست دارم.
سلام حالتون خوبه بازم اومدم شاید کمی دیر ولی با یه پست جدید.
دیشب با یکی از بهترین پسر های انجمن شعر صحبت میکردم،متن بالا رو از اون شنیدم که برام خیلی جالب اومد
.من این شعرو براش خوندم که:«من از دوست داشتن تنها و تنها سهم صداقتم را می خواستم،همین» بعد اون گفت که تو این شعر هیچ اتفاقی نمیفته!برام عجیب بود مگه باید تو یه شعر خوب اتفاقی رخ داده باشه ؟
شاید من تا حالابه زیبایی شعرفکر می کردم.اون برام مثالی زد از یکی از بچه های انجمن خودمون که گفته:«طلبه بودم که چشمها یک بار هم برای ندیدن باز شوند»یا البته اگه اشتباه نکنم از همون شاعر:«من بیماری جسمی ندارم اما بیمارجسمانی هستم» از این همه توجه اون نسبت به شعر دیگران تعجب کردم،پس چرا من اینا رونشنیدم با اینکه تو همون کلاس می شینم
.از شعرای این دوست عزیزم تکه ای یادمه دلم می خواد بنویسم( دقیقا همین شکلیه
!!!!) که
«به دستهایم توجه کنید، هیچوقت به خود کشی فکر نکرده اند
»(شعر پایین هم آخرین شعر منه...
)
پا پس می کشم
آنجا که احساس زنانه ام بی احساس کور می شود
تا شبیه کسی نباشم و بی شباهت به خودم
همه بوی خاک گرفته اند که از نفس بیفتم
با توام
چسب زخم نمی خواهم
روی لباسم هوا بکش و برایم دعا کن
مرگ هم از مرگ من مسموم می شود.
سطر سوم شعر برای یکی از بچه های کلاس که شاعر خوبی هم هست خیلی عجیب بود اون گفت نمی تونه با این سطر از شعر ارتباط برقرار کنه، گفت: خوب آدم یا دوست داره شبیه کسی باشه یا اگه نخواد مثل کسی باشه خوب پس شبیه خودشه.
نمی دونستم چطوری باید بگم که یه وقتایی من دلم میخواد هیچی و هیچکس نباشم.
اصلا"شاید دلم بخواد یه فایل گمشده تو درایو سی کامپیوترم باشم.
راستی خواستم بگم که بعضی کامنت هایی که داشتم از ادرس وبلاگشون وقت باز شدن اخطار میداد چون آدرس رو اشتباه وارد کرده بودن .اگه دوستی از من خواسته بود از وبلاگش دیدن کنم و من نرفتم به این خاطر بوده که موفق نشدم نه اینکه خدایی نکرده کوتاهی کرده باشم.حالا نمی دونم شاید هم علت دیگه ای داشته باشه ولی خواهش می کنم بیشتر توجه کنید.
دوباره شنبه شد:شروع هفت روز ترس و دلهره،شروع هفت روز اضطراب،شروع دستهای منجمد،
شروع راه خانه تا به مقصد همیشگی و شب که شد درست عکس این مسیر،
شروع صبح،ظهر،شب،بخر،بخور،بپاش،بعد هم برو ِبغلت توی رختخواب،
شروع روزمرگی گربه های خانگی و سطل آشغالهای روز قبل
شروع کار پارکها و عده ای حشیشی و چهار پنج بچه و یکی دو تاب
شروع عشقهای لحظه ای و طرز زندگی فقط برای یک غریزه و...همین!
لباسها و کفشهای هر چه مد شده،قیافه های تازه و مدل جدید و باب
شروع من فقط یکی دو روز با توام ـــ وبعد می روم سراغ سوژه ای جدید
تو هم برو،مزاحمم نشو،سوال هم نکن به هیچ یک نمی دهم جواب
شروع جمله های پوچ و بی دلیل،جمله های از سر زبان،نه از صمیم قلب
(نه!زندگی بدون تو برای من جهنم ست پر شده است از شکنجه و عذاب)
شروع دست من نبود...خود به خود خراب شد...و یا که شانس هم به ما نیامده
شروع اشتباه ها و چند دسته گل که می شود به یک بهانه دادشان به آب
شروع جمله های باد هر طرف که می وزد:(هفته ای رفیقتم و هفته ای:نه من نمی شناسمت...چرا سراغ دیگری نمی روی و...روی من نکن حساب)
شروع روزنامه های ضد هم:فلان وزیر اینچنین و آنچنان،جناهمان جناهشان
و تیتر های آنچنانی و برای جلب این جناب و آن یکی جناب
شروع فقر عده ای کثیر و ثروت کلان برای عده ای قلیل،بی دلیل
یکی برای شام می خورد کباب و آن یکی از آه و دود،سینه اش شده کباب
و شنبه و نماز و مسجد وهمین شناسنامه هایمان که مدرکند مؤمنیم
و شنبه و عبادت و قبول بندگی،ولی به حوری و بهانۀ ثواب
شروع شاعران مثل من کلیشه ای و همچنین دچار مشکلات ریشه ای:
غزل بدون قافیه بدون بیت ناب،یا سپید های بی حساب و بی کتاب
و شنبه...شنبه...شنبه...شنبه های مثل هم که آن شبیه این و این درست مثل آن
شروع هفت روز نحس،هفت روز ترس و دلهره،شروع هفت روز اضطراب.
من از سکوت می ترسم
از نوع نقابهای انسانی...
سلام
میخواهم دروغ بگویم
آنقدر دروغ
که حالت خراب شود
بیا ببین....
سلام ...
دیگر هیچ کس
خبری از گلدان شکسته آینه در حیاط شب نمی گیرد
ولی .............................
همین خوب است
همین زیبا ست
و همین غروب دل انگیز مرگ هم زیباست
تا بی نهایت زنده ماندن
سلام...
من اصلا انتظار ندارم که درمورد نوشته های من کسی حرف بزنه. اگه کسی چیزی بگه خوشحال میشم و استفاده میکنم. اگه هم نگه...
از هنگامی که میدوند
وهنگامی که خواب آلوده اند
میترسم
قشنگ بود این تیکه. شعر یعنی لحظه های ناب...
تا بعد.
یعنی از این به بعد شعر نگیم دیگه؟؟؟ چون تو هیچ کدوم از مثلن آثازر قبلیمون اتفاقی نیافتاده!!!
ولی فک کنم یه فایل گم شده بودن تو درایوC کامپیوتر راحت تره
سلام....چون همه این احساس رو ناخود آگاه تو خودشون دارن زیاد بهش توجه نمی کنن و وقتی بیان می شه واسشون عجیب می شه...همین اینکه گاهی می خوان هیچ کی باشن....خوشحالم که با آدم با احساسی مثل تو دوستم......خوش باشی.......
سلام...
من اصلا منظور بدی از کامنتت برداشت نکردم دوست خوبم...
شاید لحن من بد بوده که تو اینطور فکر کردی...
تا بعد.
سلامممممممممممممم
خوبی؟
خوشی؟
من آپ کردم سارا جون
سلام
بعضی از نوشته هات رو خوندم نه همه رو به دلیل ضیق وقت
آخه الان سرویس دانشکده میره
قشنگن سر میزنم
راستی نوشته های به این زیبایی رو اول رو کاغذ بنویس تا بعدا یادت نره
هرمزد نگهدارت
این جور که شما قاطی پاتی نوشتی ! من که نفهمیدم شعر کدوم بود !
سلام...سلام...سلام...
امیدوارم حالت خوب باشه
سارا جان از اینکه نظر دادی ممنونم
واز اینکه کمکم کردی خوشحالم
همیشه سر بزن خوشحال میشم
منتظر حضور شما هستم
واسه تبادل خبرم کن
منتظر حضور شما
واسه تبادل خبرم کن
اه این پسر چقدر بی احساس بوده که گفته عاشق نیسنم
من با یه شعر خیلی قشنگ منتظرم ی هسر بهم بزن
قربانه خانمم برم
تا بعد خدانگهدار هاهاها
سلام
راستی اگه....
اونوقت چی کار می کردی؟!
سلام
خوبی ؟
من آپ دیتم خوشحال میشم بیای :)
با عرض سلام خدمت دوست عزیزم سارا خانم
وبلاگ خیلی خوب و قشنگی داری واقعا جالبه دستت درد نکنه !
اگه دوست داشتی به کلبه کوچیک من هم سر بزن .
در صورت تمایل به تبادل لینک خواستی حتما خبرم کن خوشحال می شم تا من هم لینک شما را در وبلاگم قرار بدم!
موفق و پیروز باشی !
همه عاشق هستن ... تو هم عاشق هستی ... من هم عاشق هستم ... ولی ؟
سلام
خوبی
ممنون که اومدی
من اپم و منتظر