چیزی مرا به قسمت بودن نمی برد
از واژه ی دو وجهی تکرار خسته ام
از قصه های گرم و نفس های سرد شب
از درس و بحث خفته در اشعار خسته ام
هر گوشه از اتاق بهشتی ست بی نظیر
از ازدحام آدم و آزار خسته ام ./.
راه رفتن روی زمین خیسو دستای سردو پوشیدن پالتوی سال قبلو فکر خرید یه کت کتون و آلاستار چه رنگیو جوراب مارک دار و دوست دارم...من زمستونو دوست دارم
بری سفر تک و تنها یه جا که هیچ آشنایی نداشته باشی جز یه دوست قدیمی که هیچی از زندگی و حال و هوات ندونه تا بتونی راحتتر تظاهر به خوشحالی کنی فرقی نمی کنه کجا یه جایی که دور باشه یه جا که مجبور نشی سوال کنی و جواب بدی رو دوست دارم
قبل از تموم شدن ساعت کاریت دفترو بستنو جیم شدن و سر قرار رفتنو اینکه رئیست نفهمه رو توی راه استک خریدنو خوردنو خندیدنو انتظار روز فردا و چی بپوشم هارو دوست دارم
بعد از یه روز تعطیل و حوصله سر رفتنا و شوق اومدن سر کار و های بای خریدنو و با چای داغ خوردنو و وبلاگو نوشتنو بحث با رئیست قهر کردنو روز بعد فراموش کردنو هدیه دادن مشتریامونو دوست دارم
پ.ن:ولی من که زندگی رو دوست ندارم
salam
be soorate etfaghi va az google varede weblaget shodam
az inke dasti dar neveshtan dari kheyli khoshhalam
mikhastam ye lotfi bokoni va to weblage man ye nazar bezari
nazare shoma baram moheme
ehsas mikonam dar khosoose aghaye seda ebi va weblage man harf haye ziadi dashte bashi
lotf kon va bekhatere inke to weblaget nazar gozashtam nazare arzeshmandeto be man elam kon
kheyli mamnoon az tavajohet
سلام مهربون

















با قسمت دوم مطلبت خیلی موافقم
بری سفر تک و تنها یه جا که هیچ آشنایی نداشته باشی جز یه دوست قدیمی که هیچی از زندگی و حال و هوات ندونه تا بتونی راحتتر تظاهر به خوشحالی کنی فرقی نمی کنه کجا یه جایی که دور باشه یه جا که مجبور نشی سوال کنی و جواب بدی رو دوست دارم
سلام رفیقم
ممنون که سر زدی دلیل اصلی من برا گذاشتن شعرام توی وبلاگ نقده ممنون میشم نقدم کنی
سلام وای گفتی عجب حالی میده
دوباره بریم توپارک صبحونه بخوریم
مثل اون سری که رفتیم روزاخریادته
یادش بخیر
سلامممم.یه سری بزن خوشحال میشم...
سلام[گل]
آپ کردم و منتظر اومدنت هستم دوست عزیز...[گل]
سلام نگیییییی نگفتم اپم
مطمئنی زندگی رو دوست نداری؟
وقتی که پست جدیدتو دیدم با اون شعری که من خیلی دوستش دارم
با خودم گفتم الان اون شعر رو کامل براش می نویسم
.
.
آخه چندی پیش من این شعر رو تو وبلاگم گذاشته بودم
آخه یادمه که خیلی دنبال اون شعر گشتم تا پیداش کردم.
.
.
ارشیو وبلاگ رو که داشتم نیگا می کردم دیدم که این شعر رو دقیقا یک سال پیش گذاشتم تو وبلاگ
با خودم گفتم: یعنی یک سال گذشت
به همین راحتی؟
آره دیگه
یک سال گذشت
اما این پایان ماجرا نبود
دیدم منبع و اون جایی که اون شعر رو پیدا کردم رو نوشتم پای شعر:
" من از هجوم وحشی دیوار خسته ام
از سرفه های چرکی سیگار خسته ام
دیگر دلم هم برای تو پر نمی زند
از آن نگاه رذل طعمه دار خسته ام
اشعار من محلل بحران کوچه نیست
زین کرکسان لاشه به منقار خسته ام
از بس چریده ام به ولع در کتابها
از دیدن حضور علفزار خسته ام
چیزی مرا به قسمت بودن نمی برد
از وا ژه ی دو وجهی تکرار خسته ام
از قصه های گرم و نفس های سرد شب
از درس و بحث خفته در اشعار خسته ام
هر گوشه از اتاق بهشتی ست بی نظیر
از ازدحام آدم و آزار خسته ام
اینک زمان دفن زمین در هراس توست
از دست های بی حس و بی کار خسته ام
از راز دکمه های مسلط به عصر خون
از این همه شواهد و انکار خسته ام
قصد اقامتی ابدی دارد این غروب
از شهر بی طلوع تبهکار خسته ام
من بی رمق ترین نفس این حوالی ام
از بودن مکرر بر دار خسته ام
من با عبور ثانیه ها خرد می شوم
از حمل این جنازه ی هشیار خسته ام
شاعر این شهر قشنگ رو نمی دونم
قسمتی از شعر رو اندیشه فولادوند در فیلم سرباز های جمعه ساخته مسعود کیمیایی 1382 استفاده کرد.
ضمناً شعر کامل رو از وبلاگ زیبایی با عنوان آدمک ها برداشته ام."
.
.
جالبه نه؟
دقیقا از اون موقع بود که با وبلاگت آشنا شدم
سلام


امیدوارم که حالتون خوب باشه
ببخشید زیادی سرم شلوغه
پایان نامه ام مونده
و کلی کار نصفه و نیمه
اون وقت تو میگی چرا سر نمی زنی
به قول سیاوش:
رفتی و آدمک ها رو جا گذاشتی
قانون جنگل و زیر پا گذاشتی...
بیوگرافی ام کلهم سیاهه
اگه مایل بودی پست الکترونیکی بده برات بنویسم
اخه اینجا بنویسم
آبروم میره
.
.
.
.
وقتی بچه هام بزرگ بشن و هر کدومشون برا خودشون کسی بشن و من هم به داشتن اینچنین بچه هایی افتخار کنم رو دوست دارم
آره دیگه
باید به آینده امیدوار بود
دلبستن صرفا برای گذشته زیاد جایز نیست
من خودم وقتی خاطرات رو مرور می کنم خیلی اذیت می شم
آخه خاطرات بد که بد هستن
خاطرات خوب هم آدم حسرتشونو می خوره عذاب می بینه
پس باید به آینده چشم دوخت
پ ن : من این زندگی رو با تمامی زهر ماری هاش دوست دارم
سلام


ممنون از حضور پر مهرتون
یه چیزی بگم ...(آدمک اخر دنیاست بخند )
اینو یادم اومد چون نام نویسنده آدمک بود .
واقعا یاد اون روزهای کودکی بخیر
در ضمن قالب وب بسیار زیباست ...
به محتوای مطالب میاد
خوشحالم که با وب شما آشنا شدم
سلام
کدوم عکس رو ؟
ولی با تمام نامهربانی من زندگی را دوست دارم البته گاهی هم دوست دارم تنها باشم تنهای تنها ولی دوست ندارم از زندگی فرار کنم .
سلام
آپ کردم حتما بیا...منتظرتم هستما!
سلام
به نظر شما 50 ...... ؟
منتظر عدد شما هستم .
خوبه که خیلی چیزا واسه دوست داشتن داری
سلام سارا جان . مرسی بخاطر زخماتی که واسه وبلاگم کشیدی. باعث افتخار منه که دوستی مثل شما دارم.راستی منو لینک وبلاگت نمی کنی؟؟ حتما تعداد پست ها رو زیاد می کنم.واسم نظر بذار منتظرم. بابای