¨ با عشق های کور و کرم قهر می کنم
با فکرهای توی سرم قهر می کنم
درتکه های آینه تکثیر می شوم
با تکه های در به درم قهر می کنم
افسوس! هیچ وقت به جایی نمی رسم
با نقشه های بی ثمرم قهر می کنم
فکر مرا نکرد... و نسلش ادامه یافت
تا وقت مرگ با پدرم قهر می کنم !
دنیا به میل خالق خود سیر می کند
پس با خدای بی هنرم قهر می کنم !
پ.ن: کاش به جای همرنگ شدن پررنگ می شدم...کاش به جای پشیمانی کمی برای آرمان هایم دلتنگ می شدم...
سلام مهربون

پناه و تکیه گاه دلتنگی هایت را از آن بخواه که توکل جز بر او بر هر چیز دیگر چون پوشالی است لرزان..
سر خود را مزن اینگونه به سنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
منشین در پس این بهت گران
مدران جامه جان را مدران
مکن ای خسته درین بغض درنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی است
قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی است
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دلآزارترین شد چه دلآزارترین
خشنود باشی
سلام عزیز! منم با اولین نظرت موافقم! با هرچی دوست داری قهر کن ولی هیچ وقت با خدای خودت قهر نکن! چون هیچ چیز نیست که بتونه جای خدا رو برات بگیره! اما خدا می تونه واسن جای همه چیو بگیره!
شاید تو از همه ما بهش نزدیکتری که میتونی حتی قهر کردنت رو هم راحتتر مطرح کنی....مطمئنم باهات آشتی میکنه.....دوستی تو باهاش عمیقه و مخفی!
سلام شعرقشنگی بود.بابت sms که دیشب دادی م30 مخصوصااون دیپلمههههههههههههه
سارا ....دیپلم نداره من که دیگه باهاش حرف نمیزنم
سلام منم اپم اه دیژلم داری بیا
داری بیا
سلام سارا. در جواب محمد باید بگم اگه می دونه خدا کجاست به ما هم بگه... تا شاید نشونه ای از اون دیدیم.!!!! یادمون نره بزرگترین ظالم خوده خداست.راستی امی چی نوشته .... منظورش رو نفهمیدم... دیپلم چیه.
سلام سارا. کجایی تو؟ یادی از ما نمی کنی.
بخدا دلمون تنگ شده. نکنه از دستمون ناراحتی؟؟
من که از۵ دبستان دومیدانی تواستان اول شدم به جون خودم تازه دیپلم...بادیپلمه..دارمخودت که میدونی
سارا کارت دارم خواهر بالایی ام
سلام مهربون


من هستم
پر زنگ شو و پر زنگ تر و اگه بدنبال رنگ خوب هستی به خدا مراجعه کن .. همین
بی حوصلهای. آسمان روی سرت سنگینی می کند. دهانت تلخ است ودستهایت پر از زمستان . پاهایت مثل صخره سخت شدهاند. از پنجره به بیرون نگاه میکنی. به درختان روبرو خیره میشوی. حرفهایت را مچاله میکنی و روی گردهی باد میاندازی. دلت به حال خودت می سوزد.
تو تنهایی. کسی با تو حرف نمی زند. کسی زنگ درخانهات را به صدا درنمیآورد. چلچلهای در محدودهی صدای تو پرنمی کشد. در حسرت آن عطرگمشده چه شبها که خوابت نبرده است؛ اما روی تپه صبح جایی برای تو نیست. کسی به تو سلام نمیکند. کسی به تو شب به خیرنمیگوید. روزهایت کش آمدهاند، درست مثل دستهایت که با درههای مه آلود مماس شدهاند. مه تمام تنت راگرفته است. کسی تورا نمیبیند. به دیوارها دل بستهای. قطعهای از رودخانه را درتنگی کوچک حبس کردهای با دو ماهی قرمز و قسمتی از مزرعه گندم را در یک بشقاب جا دادهای تا شاید گلی به سرت بزنند. ماهیها می چرخند وشب میشود. ماهیها می چرخند وروز میشود اما بهار به سراغ تو نمیآید و از کنار خانه ات رد میشود. گندمهای بشقاب، قامتی برای ایستادن ندارند و ماهیهای تنگ، موچ را نمی شناسند.
کمی از خودت فاصله بگیر! لبخندت را از درون صندوقچه بیرون بیاور ! کنار دلت بنشین! وقتی نسیم، نارنجها را به حرف میگیرد، کلمه ها را ازخودت دور کن! بگذار باران گریه بر دامنههای روح تو ببارد!
تو دیروز خوب بودی. یادت هست؟ کفشهای بازیگوش تو یک لحظه آرام نداشتند جیبهایت پر از نخودچی و خنده بود . دفترمشق تو بوی آب می داد، بوی نان، بوی بیست. اندوهی درکوهپایه های احساس تو پرسه نمیزد.
چرا زمستان در دهلیزدلت رخنه کرده؟! چرا پشت پرچین پاییز پنهان شدی ؟! چرا به آیینه صمیمی نشدی؟!
پلکهایت را شانه بزن! هنوز وقت هست. میتوانی یکبار دیگر بهار را ببینی . بگذار بنفشه ها و یاسمنها دورت را بگیرند! بگذار صدای قناریها روی تنهایی تو ببار!
دلت را آب و جارو کن! یقین دارم، این بار به خانهات می آیدو تو مثل گیلاسها زیبا میشوی.
پس بی حوصلگی نکن
زندگی کن
آدمک؟

آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند
دستخطی که تورا عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست بخند
آدمک ... نشوی گریه کنی
کل دنیا سراب است بخند
خدایی را که بزرگش خواندی
بخدا مثل تو تنهاست بخند
بخند
این شعر و چند وقت پیش تو وبلاگ پایان بغض خوندم همونجا هم ازش خوشم اومد
مرا بی تو بی سببی نیست براستی صلت کدام قصیده ای ای غزل
سلام مهربون
خدا مشتی خاک را برگرفت می خواست لیلی را بسازد
از خود در او دمید ...
و لیلی پیش از انکه با خبر شود ، عاشق شد
سالیانی ست که لیلی عشق می ورزد
لیلی باید عاشق باشد.
زیرا خدا در او دمیده است
و هر که خدا در او بدمد ، عاشق می شود
لیلی نام دختر است؛
نام دیگر انسان
خدا گفت: به دنیایتان می آورم تا عاشق شوید
آزمونتان تنها همین است: عشق
یک شبی را حق به سر شوری بداشت
رفت و بر برگ گلی نقشی نگاشت
شرم پاک از چشم آهویی گرفت
هم زنافش مشک خوشبویی گرفت
عشق را در صورت و سیرت نهاد
جمله مخلوقات در حیرت نهاد
داد بر نفس ملائک برتری
ساخت از نفس خودش یک دختری
لیلی زیبا روزتان مبارک
تقدیم با عشق
اره منم علی.صدایی که با اون شبها را به صبح می دوختی
سارا در این دوره زمانی یعنی این یکی دو ماه . اصلان حالم خوب نیست کنترل اعصاب ندارم. پرخاشگری می کنم به همه.
دلم گرفته
آرزو مرگ می کنم
ای کاش همان حالا عمرم تموم بشه
احساس بی هودگی می کنم
منو ببخش
سلام سارا .
از ساعت ۱۱ شب تا حالا تو وبلاگتم
همه آرشیو وبلاگتو خوندم
ماه به ماه شعرات قشنگ تر می شد
از اونجا که تازه عضو انجمن شعر شده بودی
تا جایی که وبلاگ واسه امی درست کردی
سارا من از سال ۸۱ تا حالا اینترنت کار می کنم و لی هیچ وقت ۱ وبلاگ اینقدر منو جزب خودش نکرده بود.
یکی از شعرات رو وقتی خوندم اشک از چشمام اومد. ولی نمی گم کدوم بود
می بوسمت از راه دور
سلام دوست گلم[گل]
با یه ترانه از خودم به روزم...
منتظر حضورت و نظرت هستم[گل]
دیپلمه هاهپم بدوبیا
"کاش به جای همرنگ شدن پررنگ می شدم"
خیلییی زیبا بود
ناگهان چه زود دیر می شود
اپم بدو بیا عزیز
سلام - به روزم مهربون
درود سارا جان عالی بود. واقعا لذت بردم.
یاد یه شعری افتادم که کاملش یادم نیست، اما مطلعش این بود:
کاش ای پدر! به جای نفسهای مادرم
آن شب به گونههای تو ماری نشسته بود
یا پیش از آنکه دست تو افتد به گردنش
مینای آرزوی تو در هم شکسته بود...
از نوشته هات خیلی لذت میبرم
سلام مهربون
خشنود باشی
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق که در این دامگه حادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم
سایه ی طوبی و دلجویی حور و لب حوض به حوای سر کوی تو برفت از یادم
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
سلام
از اینکه قابل دونستید ممنونم.راستش رو بخواهید.قلم شما قوی تره،چون من فقط شعر میگم ولی شما تو همه چیز استاد ید.جسارتا یه سوال؟آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست...
نا خود آگاه دل تنگ مرا دل داری ست.مطلع یکی از غزلهای حقیره که چند سال پیش گفته ام توی دفتر انجمن صائب اصفهان ثبت شده(میتونم براتون کامنت بزارم)شما جایی اون رو خونده اید؟....
بازم بهم سر بزنید واز نظر اتون بی نصیبم نزارید..بدرود
لطفا نام شاعر رو ذکر کنید
این اثر صاحب دارد
بهاره عامل نوغانی