وقتی که زندگی من پوست می اندازد ...
و هم همه های من سماجت را مزه مزه می کنند
...خودم را به خواب نزده ام...واقعآ خوابم
...وچیزی که دیگر سرم را گول نمی مالد..توجیه های تکراری ست
...وچیزی که آرامم نمی کند فرارهای اجباری ست
...من امروز...محتاجم
...محتاج نگاهی که ببیند...گوشی که بشنود...آرامشی که بفهمانتم
...کاش قضاوت نمی شدم دیگر...کاش میشد جایی رفت.همه چیز را از اول ساخت.همه چیز را از اول دید
...جایی که کسی نشناسدت.رویت بشود لبخند بزنی بگویی:سلام..من...خوشبختم!
پ.ن :کاش پرده می دانست که تا پنجره باز است فرصت رقصیدن دارد .
سلام سارا

من که نیگات مینم حرفات ومیشنوم ارامشم که بهت میدم
نمیخوادمحتاج کسی باشی
خیلی جالب بود
سلام مقام دوم رو بدست اوردم
خیلی زیبا
مثل همیشه بود
آفرین گلم
این امی نامرد زود تر از من اومده بود
سلام مهربون

امسال ، زمستانِ چشم های تو
سردتر از همیشه آمده است ...
و تابستان ؛
دورترین محالِ ممکنِ توست..
گرم شو و برای زندگی محتاج مباش ، احتیاج بیار و برای قضاوت نشدن رهگذر باش ..
از این پی نوشتت لذت بردم
خشنود و پیروز باشی
سلام ! ممنون از کامنتت! راست میگه دیگه امی که پیشته برو یکم سر به سرش بذار دلت باز شه
از شوخی بگذریم عزیز دل خوشبخت بودن نیاز به مکان و زمان نداره! خوشبختی توی حال است!
بعد عزیز این چیزی که تجربه منه اینه که هیچکی به جز خودت و خدات محرم دلتگیات نیست! من خودم همیشه دلم می گیره با خودم خلوت می کنم!سعی کن چیزی باشی که باید باشی نه چیزی دیگر! اونوقت معنی خوشبختی رو می فهمی
سلام آدمک متاسفم اگه غمگین شدی
این وبلاگ دومه که دارم می نویسم وبلاگ قبلیم اینه اگه دوست داشتی اونجا هم سر بزن همه چی دستت میاد
deloors.persianblog.ir
آدمک جان من هر چی نوشتم با تمام احساسات بیان شده بود هیچ کدومش ساختگی و هنری نبود همش واقعیه
سلام عزیزممممم
فوق العاده بود و غیر ممکن چون حداقلش این که از خودت نمیتونی فلال کنی...تو همون ادمی حتی تو جایی که هیچکس نشناستت
سلام من شعراتو خوندم خیلی زیبا می نویسی امید وارم موفق باشی
برزو (لندن)
اپم بدو بیا
سلام مهربون
خوبی
پائولو کوئیلو :
در جوانی آنگاه که رؤیاهایمان با تمام قدرت در ما شعله ورند خیلی شجاعیم ولی هنوز راه مبارزه را نمی دانیم، وقتی پس از زحمات فراوان مبارزه را می آموزیم دیگر شجاعت آن را نداریم.
موفق باشی
من هر وقت آپ میکنم خبرت میکنم....تو هم همین کار رو بکن مبادا شرمندت بشم...
متن زیبا و شاعرانه ای بود...قلمت رو دوست دارم...
ساراباتصمیم دیشبم حال کردی؟
سلام مهربون
این حضور بهانه ای است برای گذران لحظاتی در محفل زیبایت
چشمان من
خورشید نیست
اما خیره بر خاک نشسته ام
میدانم
بذری که کاشته ام
بی گرمی نگاه منتظرم
سبز نخواهد شد.
خشنود باشی
زندگی تاب خوردن خیال در روزهاییست که هرگز عمرمان به ان نمی رسد
سلاممممم.نیستی؟؟؟
ببخش دیر اومدم.ببخش من وقتی جمله ی پرده و رقصیدن ر. زدم یکی گفت که پنکه و کولر هم هست.بیخیال.خوبی؟؟؟
خداوندا
از بچگی به من آموختندهمه را دوست بدارم
حال که بزرگ شده ام
و
کسی را دوست می دارم
می گویند:
فراموشش کن
سارا؟ نانی مرد؟ یعنی تو اونجا بودی و مرد؟
باورم نمیشه. گناه داشت بیچاره....
سلام نخونده دارم نظر میدم . چون اصلا حوصله خوندن ندارن.
تازه از چشم پزشکی اومدم
.تا دیروز که کبری تصمیم می گرفت حالا امی هم تصمیم گیر شده؟
وای نانی مرد
همستر عزیزت
واقعا ناراحت شدم.
هیچ کس جای نانی رو واست پر نمی کنه
همه رفتنی هستن
امروز نانی . فردا امی پس فردا رضا پسین فردا من و بعدش آدمک
سلام ساراعلی چی میه.......؟
فکرکنم جریان سال۲۰۱۲ میدونه
سلام
دعوتید به ترانه خونه ی من برای خوانش شاد ترین ترانه عمر ترانه سراییم
یه حادثه یه اتفاق حالا یه دس تو دست من
دختر شبهای سکوت وقتشه هلهله بزن
چشم به راهتم
سلام مهربون
پناهم بده ای صدای شبانه
پناهم بده ای غزل ای ترانه
پناهم بده ای غم خوب اهلی
پرم کن پر از گریه ای بی بهانه
پرم کن ز حسی که دیدار یک گل
پر و بال پروانه را می گشاید
پرم کن پر از حال خوب چکاوک
در آن لحظه که دلنشین می سراید
شاد و برقرار باشی
دوزخ شهریست که همه می خواهند به عشق خود برسند اما کسی نمی خواهد کمی هم به عقل خود برسد ...(اپم)
" پ.ن :کاش پرده می دانست که تا پنجره باز است فرصت رقصیدن دارد . "......عالی بود!
سلام[گل]
با پست جدیدم به روزم...منو با اومدنت و نظرت خوشحال کن...
منتظر خوشحال شدنم میمونم!
سلام خسته نباشی
خیلی زیبا و با احساس بود
آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند
سلام
حتما اگه کمکی از دستم بر بیاد .کوتاهی نمی کنم.
بعد از این به این آدرس بیا.http://www.aghabati2010.blogfa.com