آدمک ها

و من خسته تراز همیشه از جستجوی خویش آمده ام

آدمک ها

و من خسته تراز همیشه از جستجوی خویش آمده ام

مرگ من اتفاق ِ ساده ای ست...

 

تو شهر قصه هیچکسی من رو برای من نخواست

هیشکی لباس فکرشو رنگ صدای من نخواست

دغدغۀ آدمکا دغدغه های من نبود

جز تو کسی منتظر صدای پای من نبود...

 

سلام حالتون خوبه؟

می دونم احوال پرسی هام دیگه تکراری شده، راستش نمی دونم چطوری حالتو نو بپرسم!فقط امیدوارم هر کدومتون هر جای این دنیای خاکی که هستید شاد باشیدو به آرزو هاتون برسید. تو این پست چند تا از شعر های شاعر«یغما گلرویی»رو براتون گلچین کردم.با تمام علاقه ای که به این شاعر دارم و شعراشو زیاد می خونم متوجه شدم خودمم تو همین حال و هواها شعر می گم که خیلی هم این روزا این شعراطرفدار نداره...(مثل شعر پایین و آخرین شعرم) 

 

خودم را دور می زنم

و در سرم که انگار مال خودم نیست

صدایی شبیه ساز می شنوم،نه از جنس چوب

در روحم

نمی شنوم،درد می کشم

تارهای بم تنم صدای زیر می دهد

و من که می دانم از که کوک می شوم خنده ام می گیرد...

می خندم و اجزای صورتم اشکال هندسی می شود و

باز از ترس می میرم!


یغما گلرویی... 

التماست نمی کنم
هرگز گمان نکن که این واژه را
در وادی آوازهای من خواهی شنید
تنها می نویسم بیا
بیا و لحظه یی کنار فانوس نفس های من آرام بگیر
نگاه کن
ساعت از سکوت ترانه هم گذشته است
اگرنگاه گمانم به راه آمدنت نبود
ساعتی پیش
این انتظار شبانه را به خلوت ناب خواب های تو می سپردم
حالا هم
به چراغ همین کوچه ی کوتاه مان قسم
بارش قطره یی از ابر بارانی نگاهم کافی ست
تا از تنگه ی تولد ترانه طلوع کنی
اما
تو را به جان نفس های نرم کبوتران هره نشین
بیا و امشب را
بی واسطه ی سکسکه های گریه کنارم باش
مگر چه می شود
یکبار بی پوشش پرده ی باران تماشایت کنم ؟
ها ؟
چه می شود ؟

 


در زمانی که مهربانی قصۀ برف به تابستان است

به چه کسی بگویم که با او خوشبخت ترینم؟


 

در مرگ ِ من نماز وحشت بخوان

اگر خود دچار ِ این مراسم ِ اجباری
که مرگ ِ من پایان ِ جهان است
عبور ِ پرستو از پهنه ی تقویم
سقوط ِ واپسین ِ برگ از پیچک ِ‌و گم ترین دیوار

بر لبانم گل ِ سرخی بگذار
تا طعم بوسه های تو با من باشد،
آن دَم که اُستوار
از جاده های تَقته ی دوزخ می گذرم

در مرگ من بخند
که خنده های تو را دوست می داشتم
به جهانی که در آن گریستن ساده ترین عادت انسان ها بود
هم در آن جایی که تو دستان ِ مرا گرفتی
گفتی : دوستت می دارم
تا رویینه شوم

نه آغاز ُ‌ نه انجام
مرگ من اتفاق ِ ساده ای ست
به مانند ِ عطسه ی اضطرابی در غروب ِ واپسین روز ِ زمستان
که تبلور ِ سبز ِ بهار را خبر می دهد
تو جاودانگی ِ منی
حرارت ِ دستانت،
بی نیازم می کند از تمام هیمه های حَـلـَبْ نشین ِ کوچه های شهر
به اشاره ات زمستان رنگی می بازد
و رنگین کمان ِ بهاری
از پیراهنم سر می زند

آن سوی عشقی این چنین،
مرگ
آغاز ِ بهار است!




بلاتکلیفم!
مثِ کتاب ِ فراموش شده یی
رو نیمکت ِ یه پارک ِ سوت و کور
که باد ِ دیوونه
نخونده ورقش می زنه!


 

وقتی گورکن

آخرین بیل خاک و رو سرم خالی کنه

زیر اون کرباس سفید

یه نفس راحت می کشم و

به کرمای گشنه بفرما می زنم و

واسه یه خواب بی دغدغه

آماده می شم!

 


مجری جعبه ی جادو
که من ُ یاد ِ بُز بُزِ قندی ِ قصه ها میندازه
ناشتایی یه عصای درسته قورت داده و
حالا هم داره
فهرست ِ بالا بلند ِ برنامه های مزخرف ُ دیکته می کنه
کمی موسیقی ِ تهوعْ آور
با خواننده های کمرنگ و سازای نامریی
کارتون ِ پلنگ صورتی که پنداری پیر نمی شه
فیلم ِ سینمایی ِ پناهنده
که می خواد رکوردِ هفت سامورایی رو بشکنه
سخنرانی ِ یه کبریت ِ بی خطر
دکتر الهی ِ قمشه ای
و مستند ِ حیوانات
که دیدنی ترین بخش ِ برنامه هاس

به همین راحتی،
یک روز از زندگی ِ شما بینندگان ِ محترم را به لَجَن می کشیم
شاد ُ پیروزُ سَربُلند باشید!


 

آقا اجازه!

یه سوال داشتم:

ما کلاس اولیا که هر روز صبح تو مراسم صب گاه

ده تا زنده باد،مرده باد می گیم

وقتی بزرگ شدیم می تونیم آدمای دیگه رو دوست داشته باشیم؟

 

 


آن کس که به یارایی دستان بی دریغ تو بر خیزد

هــــــــــــــــــــــــــــــــــــرگز

فرو نمی افتد...

 

 

نظرات 25 + ارسال نظر
هادی یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:18 ق.ظ http://www.doorbin.net/hadi

عشق یعنی لحظه‌های التهاب، عشق یعنی لحظه‌های ناب ناب،

عشق یعنی همچو من شیدا شدن، عشق یعنی قطره و دریا شدن،

عشق یعنی دیده بر در دوختن، عشق یعنی در فراقش سوختن!

خیلی قشنگ بود ... آفرین ...
خوش به حالت که چه راحت می نویسی ...

هادی یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:20 ق.ظ http://www.doorbin.net/hadi

سهراب سپهری 1385 :هر کجا هستم، باشم به درک ! من که باید بروم! پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین، مال خودت! من نمی دانم نان خشکی چه کم از مجری سیما دارد! تیپ را باید زد! جور دیگر اما... کار را باید جست. کار باید خود پول. کار باید کم و راحت باشد! فک و فامیل که هیچ... با همه مردم شهر پی کار باید رفت! بهترین چیز اتاقی است که از دسته چک و پول پر است! پول را زیر پل و مرکز شهر باید جست! سید خندان یه نفر! سوئیچم کو؟
از این خیلی خوشم اومد گفتم برات بزارم ...

[ بدون نام ] یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:28 ق.ظ

سلام با تشکر از زحماتتون اگر فرصت داشتید یک سری به این ادرس بزنید مطالبش بسیار جالبwww.alcoran.blogsky.com

علیرضا یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:20 ق.ظ http://www.alireza-433.blogfa.com

سلام
ازمدتهاپیش به به بلاگ شما لینک دادم وهرچند گاه یکبار به شما سرمیزنم وازآهنگ زیبای بلاگ شما لذت میبرم

حرفهای نگفتنی یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:54 ب.ظ http://www.mimic.blogsky.com

نمی دونم چی کار کنم !!!!
چقدر زیاد می نویسی

فرهاد دوشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:18 ق.ظ http://Tarkesh.blogfa.com

سلام.
من شما رو لینک کردم. حالا نوبت شماست که با اسم ترکش عشق من رو لینک کنین.
منتظرت هستم قربانت فرهاد.

علی دوشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:38 ب.ظ http://barakat.blogsky.com

سلام

هیچ کس نتوانست حرف حساب مرا بفهمد، جز تو ...

شما هم می تونید شعر هاتون برای سیاوش قمیشی بفرستید :))

امسال می خواستم از دارینوش کتاب های شعر یغما گلرویی را بخرم. ولی دارینوش در نمایشگاه امسال شرکت نکرد. من هم گفتم بماند برای سال بعد هم کتاب برای خریدن داشته باشم.

... انتظار روز برفی

واقعا بلا تکلیفی برام جا افتاد.

کرمای گشنه ؛)

جالبه! این شعر مجری جعبه جادو خیلی این جایی بود.

رفتی و ازم گرفتی اون نگاه آشناتو
واسه من باقی گذاشتی التهاب لحظه هاتو
...

محمد رضا سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:50 ق.ظ http://www.teshneyebaran.blogfa.com

باید شکر گزار باشی که تو شهر قصه ها کسی تو رو نخواسته والا نو واقعیت که همه دوست دارن!
خوشحالم که دوباره اومدی و آپ کردی... قطعه ی مورد علاقه ی خودم از یغما رو به تو هدیه می کنم:
با شمام آهو خانوم
چل گیس روسری سیاه
شمائی که واسه ما خنده هاتون قیمتیه
یه نگاهی بندازین بازم به این دل خراب
واسه این ترانه ساز
نگاهتون نعمتیه!

فرهاد سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:31 ب.ظ http://www.Tarkeh.blogfa.com

سلام سارا خانوم.
ممنون که لینکم کردی.
بازم به من سر بزن.
منتظرت هستم.

آیدا سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:59 ب.ظ http://www.autumngirl.blogfa.com

سارا جونم اشعار یغما گلرویی خیلی زیبا بود خیلی
وبلاگ زیبایی داری موفق باشی عزیزم
منتظرتم بهم سر بزنی

هادی پنج‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:47 ق.ظ http://www.doorbin.net/hadi

چرا موهاتو این رنگی کردی ؟
- دوست دارم
چرا ناخن هاتو این جوری کردی ؟
- دوست دارم
چرا قیافت اینجوریه ؟
- دوست دارم
چرا لباسات این مدلیه ؟
- دوست دارم
چرا اینجوری راه می ری ؟
- دوست دارم
چرا مانتوت اینقدر تنگه که …
- دوست دارم
چرا ؟
- دوست دارم …
چرا ؟
- دوست دارم …
- - -
لعنتی منم خیلی کارا دوست دارم
لعنت خدا بر شیطان

| خواهشنا برداشت مثبت |

اینو دوستم نوشته بود ...

رسول یکشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:48 ق.ظ http://farsanrazm.mihanblog

سلام

اومدم احساس خاصی داشتم نتونستم بمونم رفتم علتش رو بعدا میگم اگه شعر از خودت داری بیا تا تو قسمت شعر های جدید بزارم

یا مولام علی

علی دوشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:28 ق.ظ

...

علی سه‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:24 ق.ظ

ای ستاره تا تورو دیدم از ترس یک عشق در خود لرزیدم
درد این دل با تو گفتم برق این عشق در تو دیدم
پر شراره دل تا تو بودی وقتی عشقو از من ربودی
یه حس پرواز با تو باقی تو این سینه دل شده یاغی

بهروز(طلوع عشق) سه‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:37 ب.ظ http://behroozm2000.blogfa.com

بین چشمای من و تو
فاصله حرف نگفتس
همه لحظه های دوری
یه کتاب ننوشتس
بین حرفای من و تو
حرمت عشق ستارس
همه لحظه های بی تو
یه چراغ غم گرفتس
حتی آسمون عزیزم
رنگ مات غم و غصه س
حس عشق بی صدامون
مث افسانه و قصه س
قلب پاک هر دوتامون
خونه عشق ستارس
بین دستای من و تو
انتظار رسم زمونس
واسه ی بهم رسیدن
عاشقی فقط بهونس
واسه ی سکوت قلبم
چشم تو فقط بهانس
روز دیدنت عزیزم
لحظه هام پر از ترانس...

سلام دوست من...
اپم بدو بیا که منتظرم مرسی
فعلا بای

[ بدون نام ] چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:36 ق.ظ http://bofmens.mihanblog.cvom

سلام..سارا جان..عالی بود..در مرگ من نماز وحشت بخوان...لذت بردم...
به روزم..
موفق باشی..

حرفهای نگفتنی چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:30 ب.ظ http://www.mimic.blogsky.com

چقدرغریبه ای با من؟

علی پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:42 ق.ظ

آمدیم
نبودید
برگشتیم
...

ستاره پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:07 ق.ظ http://http://khamoshi-setareh.blogfa.com

سلام...وبت عالیه....حرف نداره....واقعآ زیباست.....مخصوصا اون تیکه که :به چه کسی بگویم که با او خوشبخت ترینم......

افشین پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:27 ق.ظ http://www,mal2.blogfa.com

سلام
من یه پسرم از همون جنسی که خوشت نمی آد
تو نظرایی که تو وبلاگای دیگه نوشته بودی فهویدم که پسرا زیاد خوشت نمی آد.
ولی گفته باشم هرچی باشه از اشیا گرفته تا موجودات زنده خوب وبد داره.
موفق باشی

حرفهای نگفتنی پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:14 ق.ظ http://www.mimic.blogsky.com

سلام دوست عزیز
هر چی میگی درسته .
برو به این آدرس می تونی آهنگو بگیری
http://mimic.persiangig.com/audio/

محمد رضا سه‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:38 ق.ظ http://www.teshneyebaran.blogfa.com

تقدیم به شما که مث خودم عاشق شعری:

در تو چون روح تو گم می شوم , آری پس از این
تا مرا مثل خودت , دوست بداری پس از این
همه گفتند که عاشق نشو! حالا که شدی
باید این مرحله را تاب بیاری پس از این
بهترین کار , همین است که تو نیز چو من
همه را با خودشان , وابگذاری پس از این
دوست دارم , همه ی عاشقی ات را دربست
مثل یک راز , به دستم بسپاری پس از این

محسن لاجوردی جمعه 2 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 07:30 ق.ظ http://www.daff.blogfa.com

سلام
وبلاگت محشره
ایول
به مه هم یه سر بزنی خوشحال میشیم
وشتم:محبت ،مهر،، پاکی. خواندند:شعار نوشتم:صداقت.. خواندند:دروغ. نوشتم:هرآن چه که رنگ رنگ است.. خواندند:دورویی نوشتم:سکوت.. خواندند:فریاد.. نوشتم:فریاد. خواندند:شورش.. نوشتم:احترام خارها حداقل به خاطرگل ها. خواندند:خشونت.. نوشتم:بی کسی. خواندند:افسردگی نوشتم:تنهایی. خواندند:گوشه گیری.. نوشتم:نگاه آبیش. خواندند:زیر سقف سیاه.. نوشتم:برخیز.. خواندند:قانون شکنی نوشتم:خدا.. خواندند:دین،مذهب.. نوشتنم:مولا علی... خواندند:ابن ملجم.. نوشتم:زرتشت.. خواندند:مرتد نوشتم:بودا.. خواندند:ملحد.. نوشتم:اتحاد.. خواندند:ترس از تنها ماندن.. نوشتم:کودکی.. خواندند:ترس از بزرگ شدن،وابستگی.. نوشتم:بزرگ شدن.. خواندند:عقده های کودکی.. نوشتم:خواستن که ماندن خواندند:گناه کار بودن و نخواستن که مردن.. نوشتم:مرگ.. خواندند:شکست .. نوشتم:غرور.. خواندند:خود خواهی،استکبار..
نوشتم:.......... خواندند:!!! ((بودیم وبودنمان را هیچ ندانست گفتیم: چندی نباشیم تا شاید از نبودنمان بدانند که روزی روزگاری ما بوده ایم، گرچه در آن هم شک داریم!((
بای

حسین دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:23 ق.ظ

محشره ................. از این بهتر ندارم بگم ..........اون قسمت مربوط به دوره های زندگی...راهنمایی و دبیرستان و ... . موفق و موید باشی .......الله یوفقک

اصغر نوری سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 04:14 ق.ظ http://asnouri.blogfa.com

سلام
وبلاگ زیبایی دارین
از شعراتون لذت بردم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد